نقد همجنسگرایی



بسم الله الرحمن الرحیم.

انتظار این را دارم که تا سال های نچندان دور پیشگویی اهل بیت محقق شود و مردان به مردان و ن به ن بسنده کنند و حکایت قوم لوط عینا تکرار شود البته با دامنه بسیار وسیع تر و حمایت های بسیار رسانه ای و معنا داره دیگر.
در همین جهت است که پزشکی مدرن و جامعه روان شناسی و روانپزشکی مدرن تایید می کنند که گی بودن یا بودن و همجنسگرایی اصلا بیماری روانی نیست و یک امر عادی است و تأکید می کنند که ازدواج ها و خانواده های همجنسگرا و همچینن فرزندان آنان هیچ مشکل خاصی ندارند به نسبت با خانواده های دگر جنسگرا و البته خواهم گفت ان شاءالله اگر عمری باشد از این مهندسی عظیم که تفکرات انحرافی به دلایل مشخص و از پیش تنظیم شده را پشتش یدک می کشد چگونه فریب می دهند با استفاده از رسانه های جمعی و افراد معروف و سازمان های فاسد و زنجیره ای عظیم که قصد و توجه آنان همین است که بشود حکایت لوط و این که می گویم به شرط حیات در چندین نوشته سعی می کنم مشتی از خلوار را بگویم و با استفاده از روش های تحقیقی متناسب با خودشان که نشان البته می دهم فاسد است بر علیه آنها مطالبی را نشر می دهم.
اینکه چرا می پردازم به این موضوع هم به دلیل پیشرفت چشمگیر آن است و توجه رسانه ها به صورت آشکار یا نیمه آشکار در جهت ترویج آن است.
پس سعی دارم نشان دهم
آیا همجنسگرایی عادی است یا نوعی انحراف
آیا همجنسگرایی بر جامعه و سلامت جامعه تاثیر دارد یا نه
آیا خانواده همجنسگرا موفق است 
فرزندان همجنسگرایان سلامت دارند به نسبت دیگران

و نکات دیگری که متناسب با آنچه که در این چرخه اتفاق می افتد و داغ است را بررسی می کنم.

 


تا 

بسم الله الرحمن الرحیم.
آنچه که اکنون جامعه روانشناسی و روانپزشکی در مورد همجنسگرایی بیان می کنند این است که این یک اتفاق عادی و طبیعی است و نمی توان در آن انحراف یا بیماری جنسی و روانی را مشاهده کرد و توصیه های آنان نیز چنین است که باید به رسمیت شناخته شود این امر.
جامعه جهانی هم به طور معنا داری در جهت به رسمیت شناختن و حمایت از این اتفاق هم نظر هستند و رسانه های جمعی و افراد مشهور و صاحب صدا نیز که توانایی تاثیرگذاری بر توده مردم را دارند در این ماجرا شریک شده اند و به هر صورت شاهد رشد این اتفاق هستیم.
اما آدم از آنجا حیرت می کند که جامعه روانشناسی و روانپزشکی که البته جامعه ای که بسیار مهندسی شده و از پیش مشخص شده بر اساس ساختار سلامت معیوب و جهت داری که توسط ت مداران کثیف با انگیزهای کثیف تدوین شده را الگوی خود قرار داده و با آن عینک سلامت روانی جامعه را نگاه می کنند و بر اساس ساختار سلامت کثیف سرمایه داری غرب جامعه را ویزیت می کنند.
اگر بخواهم بگویم که اساسا اساس و رکن این انجمن ها و نهاد های سلامت هدف دار و جهت دهی شده است سخنی بیراه نگفته ام.
کافی است که دقت کنید هنگامی که جامعه سرمایه داری بخواهد یک امر را طبیعی جلوه دهد و از آن استفاده کند چگونه نهادها و ارگان ها را بسیج می کند تا در راستای اهداف از پیش تنظیم شده فعالیت کنند و آنچه را که غیر طبیعی است طبیعی و آنچه را که مضر است را مفید معرفی کنند.
تعجب نکنید اگر در زمانی آنها فیلم های را برای اهدافی از قبیل آموزش و یا فروکش کردن هیجانات افراد بسازند و از آن دفاع کنند و رسانه ها و انجمن های سلامتی را مامور کنند که بگویند خوب شما به اسم تحقیقات مطالبی در جهت تائید ما منتشر کنید و جالب آنکه در دهه های بعد این را دیگر به دلایل کاملا ی و در جهت سرمایه داری بد بدانند و دوباره ماموریت به ارگان ها بدهند که تحقیقاتی منتشر کنید که عکس آن چیزها که در گذشته گفتیم باشد.
اعتماد کردن به جامعه روانشناسی و روانپزشکی سرمایه داری یکی از مهم ترین اشتباهات جوامع دیگر بود که البته گریزی هم از آن نبود وقتی که سرمایه داری غرب ابزار رسانه های جمعی و نفوذ نرم را دارد نمی توان در این بی سوادی رسانه ای جوامع عقب افتاده حسابی باز کرد و اساسا همین افراد کلیدی جوامع غیر پیشرفته خودشان از کم بود سواد رسانه ای رنج می برند چه توقعی از مردم عوام باید داشت.
اگر به این نقطه برسیم و حداقل مشکوک شویم به ساختار های سرمایه داری از جمله ساختار سلامت سرمایه داری و مشکوک شویم به نحوه تحقیقات پژوهشی آنان حداقل آن است که می توانیم فضای تحقیق را بیشتر باز کنیم و کم کم متوجه بشویم اساسا ما با محققی بی طرف روبرو نیستیم ما با پژوهشگران و اعضایی روبرو هستیم که صاحب صدای رسانه ای هستند و البته وابسته به نهاد قدرت که دارای تأثیر گذاری عظیمی بر طبقات پایین تر هستند.
بهترین روش برای پی بردن به حقیقت آنان همان روش مقایسه صحبت های متغیر آنان در طول زمان است که چگونه متناسب با نیاز ساختار قدرت هر روز چیزی جدید رو می کنند.
البته توقع نداشته باشید آنان خیلی رو و دستپاچه عمل کنند همگان پی ببرند نه چنین نیست، اما با نگاه دقیق و مطالعات تخصصی تر می توان پی به کارهای آنان برد.
حال اینها که گفتم در نقد ساختار پژوهشی آنان است و باید دانست که ساختار های قدرت پول می دهند که برای محصول ما پژوهش علمی در جهت تایید و یا رد فلان موضوع منتشر کن ، هرگاه ما به این دید رسیدیم ، آنگاه است که متوجه می شویم کلاه گشادی بر سر ما رفته است.
تحقیقات پژوهشی در جامعه سرمایه داری غرب ابزار است برای تثبیت سرمایه داری این را به عنوان چکیده این مطلب به دست بگیرید و خیالتان این نباشد که سخنی کلی یا بدبینانه می گویم ، آنچه می گویم نه بر اساس تئوری توطئه است که بر اساس تحقیقات منظم و دنباله دار است که انجام شده.
حال اینکه با رسانه های جمعی می توان چه کارها کرد و چه تغییرات عظیم به وجود آورد را جای بحث بسیار دارد و چه حیف که ما محسور شده ایم و در دریای آنان فرو رفته ایم.
گام اول راه آن است که ساختار سلامت ساختار های پژوهشی غرب را ما با دیده تردید نگاه کنیم و متوجه باشیم سرمایه داری غرب همه چیزش بو می دهد.
حال اینها گفته شد و سراغ نظر آنها که می گویند همجنسگرایی طبیعی است برویم و آنچه که توان داریم در نقد می گوییم.
تعجب بزرگی که می بایست می کردم را دیگر نکردم با این نظر آنان، زیرا مدت هاست فهمیده ام نهاد های غربی خودشان را از بسیاری قبل به سرمایه داری فروخته اند ولی آیا اینکه مرد میلش به مرد باشد و زن به زن طبیعی است؟
آیا آنها می دانند که شخصیت مرد و شخصیت زن تکامل روحی و جسمی خودرا باهم می توانند داشته باشند و اساسا جنس و شخصیت مرد که ساختار جدا از جنس و شخصیت زن دارد احتیاج دارد که متصل به هم باشند و افسوس و صد افسوس که از ما مطالبه دلیل تحقیقاتی می کنند دلایلی که ساخته و پرداخته غرب و سرمایه داری است و ما متاسفانه کلا ساختار معیوب و الکنی داریم.
ما بر اساس آنچه که از فرمایشات اهل بیت دانستیم آن است که اینکه مرد میلش به مرد باشد را باید انحراف تلقی کرد و البته درمان نیز دارد و در ن این نیز جاری است.
شخصیت عاطفی و احساسی زن با شخصیت منطقی و محکم مرد از نظر ترکییی کاملا همخوانی دارد و آنچه که در جهت رشد استعدادهای هر دو جنس است با مکمل بودن برای هم میسر است و آنچه که زن با زن در کنار هم تجربه می کنند عملا آنها را درجهت دو قطب عاطفی و احساسی که هستند پیش می برد و قطب منطقی و محکم مرد را ندارند و دارای خلا هستند و مرد هم همینطور اما چه بگویم که دور دور غرب است و این سخنان را فاقد وجاهت علمی می دانند، البته برماست که بگوییم شاید بر خودی ها بابی باز شد که بکنند آنچه تا بحال نکرده بودند.


 

بسم الله الرحمن الرحیم.
اما گفتم که چارت و ساختار سلامت غرب سرمایه داری از بنیاد سست و کج است و انتظار نباید داشته باشیم که غرب برای ما الگوی سالم و صحیح .داشته باشد.
اما وقتی می گویم غرب سرمایه داری و روانشناسی و روانپزشکان آن در برخورد با انسان کاملا بی بهره و کم دانش هستند سخنی به گزاف نگفته ام، مساله اصلی و حیاتی این است که ساختار روحی و روانی مرد و زن را اصلا نمی شناسند با تفاوت ها و شباهت های این دو جنس آشنایی ندارند‌ و بر اساس گزارها و برداشت های غلط و کاملا جدید و بدون پشتوانه تجربه های قدمای علم نفس شناسی و روانشناسی زن و مرد برنامه ای چیده و کاملا دست پاچه تولید نظریات آبکی و کاملا زوال پذیر می کنند.
در نقد ساختار پژوهشی غرب و روش تحقیق آنان و اصلا کیفیت کمی و کیفی تحقیق آنان ایرادهای بسیار وجود دارد که یک بحث دنباله دار با خودش دارد گرچه در نوشتار قبلی کمی به نحو اجمالی بدان اشاره کردم و همان هم برای اهلش بابی است که دریچه های جدید به روی اهل تحقیق باز می کند و همینقدر اشاره کنم غرب سرمایه داری حتی روش ها و نحوه تحقیقات پژوهشی را متناسب با نیاز خود تغییر داده و اکنون روش غربی شده است یگانه روش تولید علم و افسوس و صد افسوس که چه نکات خوبی در این سخن وجود دارد و ما به اصطلاح همان پایه آنان را کج می دانیم و اصلشان بی بنیاد است.
حال آیا بازنگری اساسی در روش تحقیق در پدیده ها و تولید علم آیا انجام می شود و این سیطره غرب آیا دستخوش تحولات قرار می گیرد، آن جای بحث دارد.
داشتم می گفتم اول آنکه اندیشمندان سرمایه داری اصلا شناختی از زن و جنس زن و مرد و جنس مرد ندارند در مرحله اول و آن ها در همین ابتدا کارشان خراب است.
دوم آنکه غرب مدرن با حذف خدا این بستر را به جایی کشاند که اصلا انسان و زن و مرد فراموش کند که هدف چیست و خلقت آن ها برای چیست و کاملا دنیا گرایی را سرلوحه خود قرار داده اند و تمام قوانین الهی را نادیده گرفتند و این نادیده گرفنن هم نه بر اساس علم و دانش بلکه بر اساس سود و سرمایه بود.
می خواهم یگویم خب ای غرب سرمایه دار، توجه الهی و معنوی پس کجای این اساس نامه تو قرار دارد؟
آیا حق داری ادیان الهی را نادیده بگیری؟
ادیانی که پیروان فراوان دارند.
پس اینجا یک حذف اساسی و دیکتاتوری نرم وجود دارد که ادیان و قوانین الهی با اکثریت جامعه نادیده گرفته می شود و این سخنان من در خود نکاتی دارد که اهلش هر گوشه ای از آن را می توانند بگیرند و دنبال کنند.
حال بر می گردم به اینجا که آیا زندگی همین است و اعتقادات به جهان دیگر و قانون های الهی کجا جا دارد؟ هیچ جا.
آیا روان شناسی و روانپزشکی سرمایه داری می داند که زن چه قطبی دارد و چه نیازهایی دارد و چه توانایی هایی دارد و برای کامل شدن و بهتر شدن چه نیازهایی دارد ؟
می گویم با قدرت نمی داند و در مورد مردان هم چیزی نمی داند.
به صرف اینکه بگوییم همجنسگرایی طبیعی است و باید رسمیت شناخته شود ، آیا هیچ فکر کرده اند که ساختار های جامعه و اقتصاد و خانواده دچار چه تحولاتی می شوند؟
روانشناسی و روانپزشکی هیجگونه تخصصی ندارد در این زمینه ها و تنها نظر در محدوده خود می دهد که اغلب با جامعه‌شناسی دچار تنش هستند و ایضا با نهادهای دیگر.
جالب آنجاست که تا سال هزار و نهصد و هفتاد این عمل توسط همین روم شناسی و روانپزشکی سرمایه داری هم بد بود و بیماری بود، یکهویی شد خوب و طبیعی؟
گرچه هستند روانشناس و روانپزشکانی که این عمل را هم غیر طبیعی و نادرست می دانند و ما از آنها هم استفاده می کنیم.
اما در باب کسب فضیلت های اخلاقی و دینی تجویز روانشناسی و روانپزشکی چیست؟
باید قاطع بگویم که زن قطب احساس و عنصر عواطف است و همراه شدنش با زن دیگر برای رشد در زمینه های مختلف روحی و جسمی اساسا امکان پذیر نیست و چه بگویم که اصلا روانشناسی و روانپزشکی هیچ اطلاعی و نظری در مورد این قطب ها ندارد.
اینکه زن بخواهد خلا یک زن را پر کند ممکن نیست، چرا که آن چیزهایی که زن می خواهد برای رشد و حمایت برای کامل شدن در نیمه دیگر مرد است و مرد هم همینطور.
تاثیر رفتارهایی که زن با زن و مرد با مرد با هم دارند و محصول این همباشی به منجر به وجود آمدنه اختلالات رفتاری است در سطح خرد و در سطح کلان با گسست های فراوان روبرو می شویم.
خانواده زن با زن محصولشان فرزندانی تک قطبی و غیر انعطاف پذیر است چنانچه در مردان است و در بخش کودکان اشاره می کنم و توضیح می دهم.
حال آیا توجه شده است که ن همجنسباز چگونه باید کسب درآمد کنند؟
خب گفته می شود کار می کنند و دقیقا این همانجاست که بحران شروع می شود و ن در چرخه کار سخت مردان باید وارد شوند و آنچه آمار ها نشان می دهد وضع نامناسب مالی برایند چنین خانواده ی نه ای است و البته اندکی وضع بهتری دارند ولی اکثریت نه
واصلا ن باید در محیط سخت کار وارد شوند و شکنندگی برای انها قطعی است و سواستفاده و سختی های رقابت با مردان آشکارا خودرا نشان می دهد
والبته اینها بخش دنیایی و به حسب بحث با خوده غرب است و باید با ما بحث دینی هم و اخلاقی هم داشته باشند و اینجاست که غرب کاملا ذلیل خواهد شد.
ادامه می دهم
فعلا خستگی حاصل شده تا تجدید نفسی شود.


بسم الله الرحمن الرحیم.

مهم ترین مشکلی که دارم در اصل با غرب نیست، آنها به هرحال گفتند که ما آن دنیا و خدا را که از دست دادیم، بیاییم این طرف را آنطور که می خواهیم سپری کنیم، مشکل اصلی با خودمانی های بیخودی و نخودی است که فهمیده یا نفهمیده فریب غرب را خوردن و بدیهیات غرب برای آنها بدیهی شد و آنچه غیر طبیعی بود را طبیعی دانستند.
خب وقتی ما بنیاد ها و ارکان های غرب را پذیرفتیم و همان عینک غرب را به چشم زدیم، دیگر نمی توان و نمی شود نقد غرب کرد و نمی توان در زمین بازی آنها، آنهارا مغلوب کرد.
عمده تلاش های بی ثمر هم در نقدهای سطحی است که آخ هم ازآن غربی ها نمی گویند.
از زمین بازی غرب خارج شید، ساختار بازی و چینش آنهارا نپذیرید و با ساختار و روش خودمان نقد کنیم.
نمی دانم چگونه می توانم مطلب را جا بندازم، حتما اهلش می دانند مطلب چیست، اما به هر حال باید عوام ها متوجه باشند.
با روش غربی تنها ساختار هایشان را محکم می کنیم در نقد
نقد آنهارا غیر ان چیزی که هست باید کرد
مشتی که نکشد قوی ترشان می کند.
غرق در غرب علیه غرب نمی شود ، بیا بیرون بعد 
این موضوع غرب روش ها و شیوهای تحقیقش غلط است»» را دائم در هر پست تکرار می کنم، بلکم جا بیفتد.
سخن ما این است همجنسگرایی که غرب تابو آن را برداشت و آن را به رسمیت شناخت با استفاده از پایگاه های قدرتش از قبیل جوامع روان شناسی و پزشکی تا جامعه شناسی تا اهالی هنر و .بود
حال با استفاده از روش غرب نمیشود همجنسگرایی را نقد کرد.
کلا ما سعی داریم ساندویچی نقد کنیم و امروز هم سطح دانش بالا رفته و با حرف های سطحی نمی توان خودی هارا قانع کرد، غیره که بماند.
می گویم غرب چند فاکتور را استفاده کرد تا همجنسگرایی را جا بیندازد.
فاکتور اول عمومی سازی آن بود با استفاده از رسانه ها و شخصیت‌های مشهور
فاکتور دوم به خدمت گرفتن نهادهای علمی مانند روانشناسان و روانپزشکان
فاکتور سوم ی کردن موضوع
فاکتور چهارم مظلوم نمایی.

خودم هم متاثر از آنها همجنسگرایی را با همجنس بازی جدا کردم ولی حقیقت آن است همجنس بازی یا لواط یکی هستند.
 


بسم الله الرحمن الرحیم.
زمان که بگذرد و گذر زمان است که می تواند اندکی از افتضاحات و رسوایی های غرب سرمایه داری در فریب اذهان عمومی را رو کند.
چنانچه که هم اکنون چیزهایی از آنها رو شده که در گذشته بت و تابو آنها بود و نتوانستند لاپوشانی کنند.
افسوس که اندیشمندان ما که تعلیم دیده غرب هستند نمی توانند، یا نمی خواهند از این جزم اندیشی بیدار شده و بی پروا نقد غرب کنند و البته افسوس که صدا صدای صاحبان قدرت است و قدرتمندان هم منافعشان در سر به مهر ماندن قضایای غرب است.
گمانتان این نباشد که باری به هرجهت می نویسم و دارم اغراق در نقد می کنم و چون عده ای هر چه محصول غرب است را بد بدانم، خیر تفاوت بنده با آن قشر از جامعه تفاوتی از زمین تا آسمان است و آنها بر اساس ایدئولوژی نقد می کنند، صحیح یا غلط و جالب آنکه خودشان غرق در غرب هستند، اما بنده بر اساس علم نقد می کنم و بس.
اما برسم به اصل مطلب که البته همه اینها که می گویم اصل است و تا تمام آنچه که می گویم در مقدمه خوانده نشود، فهم متون بنده امکان پذیر نیست.
همجنسگرایی در نگاه نه چندان دور نزد همه یک رفتار خلاف و ضد ارزشی بود و قضیه آنطور بود که در غرب سرمایه داری هم آن را بر نمی تافتند، تا کار به آنجا رسید که برای به رسمیت شناختن همجنسگرایی بینشان مسابقه افتاد.
جالب است بگویم وقتی که یک جامعه درش یک صدای قدرت است مثلا این صدا ، مخالفت با سقط جنین است، اندیشمندان موافق هم سعیشان این می شود که چیزی نگویند که وجهه آنان خراب شود و بی سواد یا اقلیت به نظر بیایند و نظرشان را ابراز نمی دهند، مگر عده ای محدود که بعضشان هم به خاطر ژست گرفتن است.
حال همین صدای قدرت امروز برای همجنسگرایی به دست آمد و افرادی که قبلا مخالف بودند، مجبور شدن حرفشان را پس بگیرندکوین هارت»
صدای قدرت آنها را یا یک ستیزه جو یا یک بی سواد یا یک مخالف ارزش ها معرفی می کند.حال این صدای قدرت چطور به اینجا رسید را در پست های قبلی تقریبا اجمالی گفته ام، تفصیل آن پاره ای مسائل جزئی است که در توان این نوشتار نیست.
شما نگاه کنید، در جامعه دانشگاهی خودمان چه بسا الان کسی جرأت نقد همجنسگرایی را ندارد، از ترس اینکه بی سواد یا اقلیت تلقی نشود.اینگونه است که صدای قدرت صداهای دیگر را خفه می کند.
شاید آشنا شدن با ترفند های رسانه ای از قبیل مارپیچ رسانه ای ، تونل قدرت و همبستگی جهانی کمک کننده فهم مطالب بنده باشد، که البته با آسان ترین گویش و لحن، مطلب را بیان کردم و خرده نگیرند بر این ساده گویی ها که توان آن را دارم که غیر آنچه که می بینید بنویسم ولی حاصلی ندارد و هدف فهم است نه فخر فروشی.
ترس از این است که حکایت قوم لوط بسیار پر دامنه و گسترده جهان را بگیرد، حداقل تلاش باید این باشد که دامنه گسترش و رواج آن در جوامع را کاهش دهیم.
در مطلب بعدی ان شاء الله مستقیم بر پیامد های همجنسگرایی سخن می گویم.


بسم الله الرحمن الرحیم.

در مباحث انحرافات جنسی زن ها نقش بسیار تاثیرگذاری دارند و یا خود آنها سبب انحرافاتی می شوند یا اسباب انحرافات به دست مردان می شوند و به دلیل پیچیده بودن مسائل ن در اکثر موارد به خصوص در امر جنسی، یکی از شاهراههای انحراف می شوند.
در این نوشتار کوششی می شود تا همجنسگرایی نه یا ها را نقد و بررسی کنیم.
وقتی به آمار طلاق همجنسگراها گی ها و ها توجه می کردم، متوجه شدم آمار طلاق ها بیشتر است از گی ها و قابل توجه و چشمگیر است و بیشتر متوجه این نکته شدم که زن ها اساسا عصیان ذاتی بیشتری دارند و عمده انحرافات ناشی از آنهاست، حال این مطلب را داشته باشید تا در ادامه نکاتی را بگویم.
در همجنسگرایی نه ما با دو زن روبرو هستیم که تشکیل یک خانواده و یک همباشی را باهم می دهند، آنها چرا باهم هستند؟
سوال مهم
چرا همجنسگراها تشکیل خانواده می دهند؟
واضح است به دلیل نیاز» اما چه نیازی ؟
خب اینجا قابل صحبت است، پس آن همجنسگرا هم نیاز به یک شخص دومی در زندگی خود دارد که می خواهد خلا و نیاز های خودش را با آن پر کند، نیازهای عاطفی، جنسی، اقتصادی،،اجتماعی و نیازهای دیگری که ممکن است در جزئیاتی متفاوت باشد، اما در شاکله کلی یکی هست.
اما صحبت اصلی بنده این است که دو همجنس نمی توانند نیازهای یکدیگر را برآورده کنند، شاید بگوئید که بعضیشان احساس خوشبختی دارند، می گویم خوشبختی یک عده محدود را نباید تعمیم به کل داد و همچنین نباید صرف خوش بودن را ملاک قرار داد، چرا که یک همانطور که آن ها در این رابطه مهم هستند ،،همینقدر باید توجه کرد که باز خورد رفتار آنها که بازتاب زندگی همجنسگرایی است بر جامعه اطراف موثر است.
و چه نکات جالبی را بیان کردم در این متن ولی افسوس که آنکس که قدر این نوشته را بداند قلیل است، بگذریم، درد و دلی بود.
پس صرف خوش بودن مجوز نمی شود که امری را پذیرفت، یک کار احمقانه حماقت ذاتی اش به دلیل پذیرش اکثریت از بین نخواهد رفت.
حال در رابطه همجنسگرایی دو زن ما با دو مبحث کلی روبرو هستیم
مبحث اول تاثیر همجنسگرایی بر خود آنان
و دوم تاثیر همجنسگرایی بر جامعه اطراف آنان.
 خب ما با پرسش های بنیادی بسیاری روبرو هستیم
آدم برای چه زندگی می کند؟
کمال و اخلاق مداری کجا قرار دارد؟
دیگران چقدر مهم هستند؟
بحث خدا و دین مداری کجاست؟
آزادی و حقوق بشر کجاست؟
و اینها همه باید اساسی بحث شود و در دل آنها به جمع بندی راجبه همجنسگرایی پرداخت.
یعنی وقتی زوج همجنسگرا باهم تشکیل خانواده می دهند، آیا اهمیتی به دین، اخلاق، ادیان،،خدا، جامعه اطراف و محیط خود می دهند ؟
چه جوابهایی به مطالبه دین مداران و نباید های دینی دارند
چه جوابهایی به جامعه اطراف به دلیل پیامدهای رفتار خلاف عرف خود دارند.
اینها را بیان می کنم تا حداقل تنی چند سرشته نقد دستشان بیاید.


ان شاء الله در مطلب بعدی توضیح بیشتری می دهم


بسم الله الرحمن الرحیم
در اسلام عمل زشت و خارج از عرف جنسی دو زن را صد تازیانه مجازات در نظر گرفته اند، اما برای مردان را در حکم کفر و مجازات را مرگ در نظر گرفته اند.این نشان می دهد عمل همجنسگرایی مردانه تا چه میزان شدید تر و زشت تر است نزد اسلام.
اما همجنسگرایی مردانه به شدت تقبیح کرده اند و آن را از ی محصنه هم بدتر دانسته اند و این است نظر اسلام.
اما همجنسگرایی مردانه بخش های بسیار زیادی اش را در انحرافات همان را عینا در همجنسگرایی نه گفتم و آنچه آنجا تکرار می شود در مردان هم تکرار می شود، اما مردان یک اتفاق عجیب در آنها می افتد و این نکته طلایی است که اشاره به آن می کنم.
در همجنسگرایی نه گفتم که دوزن تشدید نگی می کنند ولی جالب است بدانید که دو مرد باهم وقتی عمل همجنسگرایی  را انتخاب می کنند ، پس از مدتی رفتار و قطب مردانه آنان کاهش یافته و به سمت قطب نه کشیده می شوند و در آنها نگی پدیدار می شود و این عمل همان فاجعه ای است که می شود بارها و بارها روی آن صحبت کرد.
و این را سربسته بگویم مرد صاحب اثر و زن اثر پذیر است، حال مرد رفتارهای مناسب ن با او انجام شود، همان می شود که گفتیم و البته مطالب و دلایل زیادی است که به کار این نقد نمی آید.


بسم الله الرحمن الرحیم.
در همین اول کار دندان حیرت به دست بگیرم که چرا و چگونه می شود که کار جامعه بشری به اینجا می رسد که برای تقبیح و غیر طبیعی دانستن همجنسگرایی باید مطلب ها و قلم ها سایید و البته که مدت هاست از این انسان مدرن و به اصطلاح متمدن نا امید شده ام و دور نمی بینم چند وقت دیگر به اصطلاح دانشمندان نظریه جدیدی بدهند که اصلا دو همجنس بهتر و بیشتر یکدیگر را درک می کنند و ازدواج دو غیر همجنس غیر طبیعی است و مفید نیست.از جوامعی که ازدواج با حیوان درش قانونی شود چه انتظاری می توان داشت؟.
در نوشته قبلی به طور اجمالی به پرسش های مهم و اساسی در باب همجنسگرایی رسیدیم و گفتیم که پاسخ ها به این پرسش ها است که می تواند تا میزان بسیاری ماجرا را روشن کند.
اما باز هم به طور اجمالی و کلی مطالبی را بیان می کنم و انتظار آن را دارم فتح بابی باشد برای اهل تحقیق.
گفته شد دو زن همجنس وقتی تشکیل خانواده می دهند حتما نیازی دارند و می خواهند مکملی داشته باشند ، مکملی برای هدفی که سعادت خودشان را در آن می بینند.
ما برای نقد این عمل تمام حاجتمان مراجعه به قرآن کریم و آل الله طاهرین و علمای ابرار اعلی الله مقامهم اجمعین است و این گونه می توان نقد بنیادی و اساسی کرد و با روش خود غرب نقد آنان امکان پذیر نیست و یا بسیار سطحی است.
ما در مواجه با انسان در علم حکمت و نفس شناسی سلسله خصوصیاتی برای هر دو جنس قائل هستیم و خُلقیات و روحیاتی را برای هر دوجنس می شناسیم و گمان نمی کنم روانشناسی غرب هم مخالف با این مسأله باشد، هر چند آنان به هیچ وجه شناخت کاملی از دوجنس ندارند، خرده اطلاعات اندک آنان ملاک نباید باشد.
با نظر بر اینکه زن با خصوصیات منحصر به فرد خود و خُلقیات و روحیاتی که داراست اینگونه جایگاه او رقم می خورد که در کنار یک قطبی به نام مرد با خُلقیات و خصوصیات منحصر به فرد دیگر جمع شوند و آن تاثیرات خلقی یکدیگر را برای هم و مکمل هم استفاده کنند و اینکه دو زن بخواهند باشند باهم، مثال خربزه و عسل است که بود نشان کنار هم تولید نگی و تولید خصوصیات نه که تشدید شده است می کند و از آن انحرافات و خطرات حکمی که بگذریم، چرا که در توان این نوشته نیست، تولید یک جانبه گرایی نه می کند و یک جانبه گرایی نه پتانسیل و مستعد آن چیزهایی است که روح نه تولید می کند و هر دو آنها و جامعه متاثر از این می شود که البته بسیار افسوس که اکثرا با این زبان و علم آشنا نیستن و نمی توانند صحیح درک کنند.
بسیار در این موضوع می توان مطلب گفت ولی 
هر چه می گویم به قدر فهم توست
مردم اندر حسرت فهم درست.
اما در اینجا یک مبحث مهم دیگر است و آنهم درآمد و کار است و واشدن پای ن به عرصه رقابت و کار است که در همین جا می توان عمده نقد های اساسی را به آنان کرد و کلی می گویم و شاید نفصیلی دادم در مطالب بعدی.
حال با کودکان و تربیت آنها نیز روبرو هستیم و اگر مطلب روح نگی را خوانده باشید دقیق متوجه می شوید سخن چیست و در همین جا همجنسگرایی نه زا خاتمه می دهم و مطلب بعدی را ان شاء الله به همجنسگرایی مردانه می پردازم در قالب یک نوشتار کوتاه ،،چرا که آنچه گفتیم در اینجا اکثرش قابل حمل است برای مردان.


بسم الله الرحمن الرحیم

 الن دیجنرس  از آن شخصیت هایی هست که قدرت تاثیرگذاری فوق‌العاده زیادی دارد، بیش از آنچه که تصور می توان کرد و او در حال حاضر مشهور و محبوبترین همجنسگرای معاصر هست و برنامه های تلویزیونی او تا شبکه های اجتماعی و رسانه ای او به خوبی بیانگر این ماجراست.
یک نکته جالب آنکه نفوذ نرم را باید بدانیم، آن است که معمولا یک دریا را قطره چکانی ابتدا بر جایی بریزیم.
مثالش این است که در قالب بی ربط ترین برنامه ها و آدم ها و شخصیت ها بیاییم یک سخن یا حتی یک شوخی در مورد همجنسگرایی بکنیم.
مثلا فیلم اوتار در یک سکانس خیلی کوچک و چند ثانیه ای بیاید و یک سخن در مورد همجنسگرایی بگوید یا اشاره به شخص یا موضوع همجنسگرایی کند و در دامنه گسترده این عمل توسط سینما، برنامه ها و افراد مختلف در قالب یک دیالوگ حتی یا یک شوخی یا یک نظر بیان شود و آنقدر حول این موضوع در برنامه های بی ربط سخن گفته شود که تبدیل به یک نکته شود.
آلن دیجنرس را ساده نگاه نکنید، او در همه جا شناخته شده است و جالب آنکه در کشور خودمان هم پر طرفدار است و یوتیوب و اینستاگرام از او بسیار تصویر می بینیم، این شخصیت یک ت مدار است تا یک کمدین یا مجری و ت مدار بودنش در رابطه پر قدرتش با اوباما و خانواده اوباما مطرح است و او خود یک لابی است بهتر بگویم یک قدرت است.
می تواند با اعمال و رفتارش جریان سازی کند.
خب این الن ، یک شخصیت کاملا بی پروا و مبتذل هم هست و استفاده از واژگان بسیار زننده نمودی از بخشی از شخصیت اوست.
او دیگر در برنامه هایش آشکارا همجنسگرایی را تبلیغ می کند و دگر جنسگرایی را در قالب کمدی اما هدف دار می کوبد و به شما بگویم تاثیر او از هزاران کتاب در جهت همجنسگرایی بیشتر است.
یک همچون شخصی البته رواج بسیاری از هنجارشکنی ها را می دهد و بی پروا در برنامه هایش از موضوعات جنسی صحبت می کند که حتی میهمانان او ، به او لقب منحرف را داده اند.
و الن در قالب کمدین محبوب، در واقع قطره چکانی همجنسگرایی را که نماینده آن هست را تبلیغ می کند. 


 

بسم الله الرحمن الرحیم.
مطالبی را در چندین نوشته قبلی به نحو اجمال و بعضا در تفصیل گفتم و انصافا و آنچه که حق ماجرا است، آن است که هیچکس چون حقیر نتوانسته این ماجرای زشت را بدین نحو توضیح و با استفاده از روش های مورد قبول خود آن غربی ها این مطلب را نقد و رد کند.
و افسوس که بسیاری را اهل مطالب حکمی و نفس شناسی نمی بینم تا با استفاده از کلمات بزرگان آنچنان از فساد و زشتی این عمل بنویسم که همگان را انگشت حیرت به دهان بماند.
مطلب و نقد های درون دینی و آنهم با استفاده از روش حکمی و موعظه حسنه و جدال احسن بسیار لازم است برای اهلش و کمی از خلوار را در نوشته های قبلی بیان داشتم و اهلش را همان اشارات کافی است و برای غیر اهلش هزار دلیل هم بیاوری نمی فهمد.
اما گلایه ای داشته باشم که متأسفانه این نوشته های حقیر آن استقبالی که می خواستم از آن نشد و به نوعی انگیزه مرا کم کرد و گمان این نباشد که مطالب سطحی است که هرکس نقد همجنسگرایی از دوست و دشمن دیده باشد، اعلانیه می بیند، کسی را یارای آن نبود که چون حقیر نقد و مطلب را ساده و عوام فهم بیان کنم و این هارا نه برای فخر فروشی بلکه برای تنبه می گویم و به هر حال همه آنچه می گویم از بزرگان است وگرنه که از نظر علمی فقیرم.
بسیار دوست داشتم که دوستان اطلاعی داشتند از جذب های مردانه و نه و از تاثیرات نفسی هر جنس و دوست داشتم که اطلاعاتی در مورد مباحث عقل و نفس و طیبعت و مزاج و همچنین دوست داشتم که اطلاعاتی داشتند در زمینه تاثیرات افلاکی و عالم های هشتگانه و حیف حیف که چقدر کم می دانیم و اگر این مقامات و این عوالم و تاثیرات و باز خورد های عوالم را می دانستیم،،عیان می شد که زن بازگشتش باید به مرد باشد و موطن او مرد است و برای کمال مرد را باید قصد کند و ایضا مرد برای رشد و تقویت مراحل رشد زن را لازم دارد و اینها را می ترسم افسانه بخوانند و چه بخواهم از اینها بگویم وقتی خریداری ندارد و اهلی برایش نمی بینم.
ما به طور طاهر ظاهر نقد این عمل خبیث را کردیم و در خباثت این عمل همین بس که قومی به خاطرش هلاک شدند.
حداقل کار علمای نفس شناشی دست به کار شوند و از این راه اهل دانش را متوجه کنند که نفس مرد و نفس زن چیست و چرا باید باهم باشند.
حقیر اگر بخواهم از علم نفس بگویم که حکایت صد من کاغذ است.
اهل حق باید بدانند که راه رد این عمل خبیث بسیار است.

اما متاسفانه باید بگویم که عمل خبیث لواط در کودکان و پسران بسیار رو به گسترش است و نمی خواهم از آن سخن بگویم یا پرده دری کنم، همینقدر بگویم که خانواده ها باید بسیار حواس خود را جمع کنند که کودک خودرا کجا ها و در پیش چه کسانی می فرستند و به قول شاعر
این سخن بگذار تا وقت دگر
حقیقت ماجرا هم دماغ نوشتن هم ندارم وقتی که اکثرا مطلب زرد می خوانند و در انبوه این نویسندگان بیهوده نویس، اهل دغدغه نادیده گرفته می شوند و درد دل بسیار است و کلام، کلام می آورد.
 


 

بسم الله الرحمن الرحیم.
وقتی که وبلاگ چند سال پیشم، که واقعا هم دوستش داشتم را پاک کردم، قرار بر این بود دیگر ننویسم.اما وقتی دیدم عمل همجنس بازی و لواط چقدر پیشرفت داشته و چقدر در نقد آن به روش عامه فهم و علما فهم دوستان کم کاری و بی سلیقگی به خرج دادند، تصمیم گرفتم در رد و طرد این عمل خبیث، دست به قلم شوم.
و آن را هم می دانستم کسی نمی تواند این عمل خبیث را نقد کند،،چرا که می دیدم نقدهای دوستان چقدر ضعیف و سطحی است و با مراجعه به سایت های آنان فهمیدم خوده غربی ها کمی بهتر نقد کرده اند و دیدم علمای خودمان که اسم هم نمی برم، عملا بسیار بد نقد و رد کرده اند و در اصل گل به خودی زده اند.
آنجا بود که گفتم بهتر است دست به قلم شوم و بنویسم و با آنکه می دانستم خیلی هم خریداری ندارد مطالبم، می دانستم و می دانم مطلب های بنده سر رشته نقد را به علمای دست به نقد می دهد و از این کلیات نقد حقیر، چیزهای زیادی بیرون می کشند و کمی گسترده تر نقد می کنند.
خب اینهم گفتنش خالی از لطف نیست که کسانی که زمینه و تخصص نقد ندارند نقد نکنند رائفی پور»
خب دیدم ایشان بعضا نقدهای خوبی در زمینه های مختلف در مسائل مختلف داشته اند، اما نقد ایشان به این عمل خبیث، مرا به آن داشت که بگویم لطفا نقد این کار را نکنید و به اهلش بسپارید.
از همه کمرشکن تر و تأسف بار تر هم یک عده ای هستند که خود را اتفاقا دین دار معرفی می کنند و محقق دینی هم شمرده می شوند و طرفدارانی کسب می کنند و در کمال ناباوری می گویند همجنسگرایی نهی ندارد و حق است و از این مزخرفات می گویند و کم از این مزخرفات در زمینه های دیگر ندارند.آنها دشمن اصلی ما و سبب عظیم گرفتاری ما هستند.
چقدر دوست داشتم از این روشنفکران دینی بگویم و بنویسم، ولی چه کنم این جا ، محلش نیست وگرنه از خجالت آنها حسابی در می آمدم.
پس خواهش دارم که آنها که توان نقد ندارند،،نقد نکنند.

در یک نگاه کلی و اساسی که به دنیای مدرن و معاصر خود متوجه می شویم که ن دارای اهمیت بسیار بیشتری نسبت به دوران های قبل کسب کرده‌اند و نقش قابل توجه ای به آنها در این عصر داده اند و زن این عصر با زن چند قرن پیش اصلا قابل مقایسه نیست و به هر حال این فرم جامعه ن را به ساختاری وارد کرده که متناسب با این فرم، شکل گرفته اند و محتوای این فرم نی است که باید خیلی زود به این فرم وارد و خودشان را با ان تطبیق بدهند.
ساختار مرد سالار تقریبا از میان رفته و ن قدرت گرفته اند و آنها متناسب با ساختار شخصیتی خود تولید محتوا می کنند و خواسته هایی دارند و لوازمی نیاز دارند.
نمی خواهم از سیر تاریخی زن بنویسم، که مثنوی صد من کاغذ می شود ، خواستم یک مطلب اجمالی مهم را مطرح کرده باشم و از آنها اهلش نکته ها می فهمند.
در گذشته عمل لواط بین مردان بود و گستره آن بین کودک و نوجوانان بیشتر بود و مردان م به کودکان بودند و متفق القول آنها تقبیح می شدند و خبری از ن نبود، تا این عصر رسانه و انقلاب صنعتی رشدش، سبب رشد ن شد.
رشد تجملات و دنیا خواهی رشد ن را در قدرت گرفتن  و نه تر شدن دنیا فراهم کرد.
پس آنچه مردان در آن مخصوص بودند، ن هم به آن اضافه شدند و یکیش همین عمل خبیث لواط و انحرافات جنسی.
حال گذشته را که مرور کردیم و در حال باشیم و بگویم در این عصر اساسا ما با زنی روبرو هستیم که داعیه حق برابر را با مردان دارد.
حال همجنسگرایی یا همان انحراف جنسی اینجا نمودش را می خواهم در مواجه با ن مورد بررسی قرار دهم تا مردان.
زن در عصر جدید چند مشکل اساسی دارد، اول آنکه توان جسمی و فکری مرد را ندارد و در خیلی عرصه ها در برابر مرد دچار باخت می شود، این باخت یعنی عقب افتادن.
ن آسیب پذیر هستند 
و ن هنوز یک کالای تزئینی دیده می شوند و با جمع این موارد یک زندگی همجنسگرایانه مستم رفابت با مردان است و در این رفابت شما خود بخوانید تمام این مجمل را.


پینوشت:حقیقتا بسیار جای تفصیل دارد مطالبم و خود مطلعم، اما این هم می دانم، مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.
 


 

می گوید: چرا همجنسگرایی را که میل طبیعی و تایید شده پزشکان و جامعه علمی است را شما دین داران به رسمیت نمی شناسید ؟

می گویم: چرا شما حرف مارا که دین گفته است همجنسگرایی سبب فساد و انحطاط جامعه است را به رسمیت نمی شناسید؟

می گوید: آخر چنین نیست و در همجنسگرایی هیچ فسادی نیست و شما حق طبیعی و آزادی مارا از ما می گیرید و مارا سرکوب می کنید.

می گویم: در اینکه همجنسگرایی خلاف اخلاق و صلاح جامعه است را که در آن شکی نیست و توان دارم که به روش مورد قبول خودتان فساد آن را آشکار کنم، اما چنانچه شما روش مارا در نقد به کار نمی گیرید ماهم روش شمارا به کار نمی گیریم، پس می گویم دین ما می گوید همجنسگرایی سبب فساد است و آزاد گذاشتن شما سبب فساد برای ما و اختلال در امر دین داری ما می شود، پس شما هم حق مارا نادیده می گیرید.

می گوید: عصر امروز، عصر آزادی و دموکراسی است و شما جایگاه سابق را ندارید.

می گویم:اتفاقا ما دین مداران بیشتر از شما هستیم و دموکراسی خودتان را اگر باور داشتید باید حرف اکثریت که دین مداران هستند را می پذیرفتید.

می گوید: ما شمارا هم به رسمیت می شناسیم و باید توازن ایجاد کرد و اندکی از ما و اندکی از شما در مواضع کوتاه بیاییم.

می گویم:بنا بر روش و معیار شما این امر ممکن است، اما معیار و روش ما این را نمی پذیرد و چرا باید ما به معیار شما پیش برویم و دائم با تبصره های شما روبرو باشیم.

می گوید:شما در برابر علم و دانش هم مقاومت می کنید.

می گویم: اول آنکه کدام علم و دانش و علم را چه می دانید؟
دوم آنکه شما چرا در برابر دین و دین مداران مقاومت می کنید.

می گوید:ما در برابر جمود و سرکوب مقاومیم و شما دین مداران اسیر خرافات هستید

می گویم:ما هم در برابر فساد و طغیان مقاومیم و شما دچار توهم عالم پنداری هستید.

می گوید: تکلیف چیست و چه باید کرد.

می گویم:به مسیر فطری و طبیعی برگردید.
 


بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که دو همجنسگرا را باهم می بینید و آنها را دست به دست هم خندان نظاره می کنید، با خود می گویید که این رابطه و این با هم بودن چه مزیتی برای انها دارد و اساسا چه احساساتی و روابطی در بین آنها رد و بدل می شود.
دوست دارم یکی از مطالب مهم خودم را و یکی از معدود راه کارهایی برای ترک علاقه به جنس موافق را بگویم و امید دارم که مطلب مفیدی باشد.
پیش آمده که و اینگونه از خودشان خوانده‌ام که ابتدای کار اندک تمایلی به جنس مخالف درآنها بوده و سپس بعد از مدتی تمام توجه خودرا معطوف به جنس موافق کرده اند.اما چرا اینگونه شده؟
پس برای تنبه می گویم که این مطلب، مطلبی بس بزرگ و پر مغز است که توجه به آن را در نظر داشته باشید.
انسان وقتی متولد می شود یا مرد است یا زن و هر کدام دارای خصوصیات منحصر به فردی هستند و تفاوت هایی دارند که مرور زمان آنهارا نمایان می کند.ممکن است به دلایل ارثی یا محیطی کودک متولد شده، تولدش نحوی باشد که خصوصیات  نه و مردانه را مخلوط به خود بگیرد و این در همه هست اما در عده ای زیاد می شود، یعنی ممکن است کودک مذکری متولد شود که از نظر ارثی دارای خصوصیاتی شود که در آن نگی هم بسیار مخلوط باشد، البته نگی عرضی او است و می توان با تهدیداتی کم کم اثر نگی را در مرد کمتر کرد و از طریق مصرف دارو در شرایطی و مشاوره ذهنی و عملی کی بسیار موثر تر از دارو درمانی است، این مورد را تا حد بسیار زیادی درمان کرد و عینا در ن نیز هم جاری است.
حال ممکن است محیط و تربیت نگی ضعیف هر مرد را رشد دهد و پرورش دهد و آن را به سمت سوی رفتار نه ببرد.بسیار دیده ام و دیده اید که محیط چگونه بر روحیات و خلقیات تاثیر می گذارد و نفس هرکس را متأثر از خود می کند.
بنابرین انتظار عوض شدن یکدفعه ای اشتباه است و باید تدریجی آن را اعمال کرد.
وه که چه عجیب است بروس جنری که تا هفتاد سال مرد بود یکدفعه گفت من زنم و تغییر جنسیت داد و البته این بسیار تأسف دارد و این جز یک گرفتاری ذهنی نیست و می توان با آن به مقابله نشست، شاید در همین نقد فهمیدید که عملا عمل تغییر جنسیت را هم رد کردم.
حال می گویم در بررسی همجنسگرایان، این علاقه به همجنس که در نوجوانی یا جوانی و بزرگسالی دیده می شود، چگونه می توان آن را توجیه کرد.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها